تاکنون تعاریف متعددی از «سلامت روان» ارائه شده که همگی بر اهمیت تمامیت و
یکپارچگی شخصیت تاکید ورزیده اند. گلدشتاین GOLDSTEIN K، سلامت روانی را
تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایی می داند.چاهن (CHAUHANSS
1991) نیز سلامت روانی را وضعیتی از بلوغ روان شناختی تعبیر می کند که
عبارت است از حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی
که شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران می شود. در سال
های اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی، «سلامت روانی» را در سه بخش تعریف
کرده است:
بخش اول: بازخوردهای مربوط به «خود» شامل:
الف. تسلط بر هیجان های خود؛
ب. آگاهی از ضعف های خود؛
ج. رضایت از خوشی های خود.
بخش دوم: بازخوردهای مربوط به دیگران شامل:
الف. علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی؛
ب. احساس تعلق به یک گروه؛
ج. احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی.
بخش سوم: بازخوردهای مربوط به زندگی شامل:
الف. پذیرش مسئولیت ها؛
ب. ذوق توسعه امکانات و علایق خود؛
ج. توانایی اخذ تصمیم های شخصی؛
د. ذوق خوب کار کردن.
چاهن به ذکر پنج الگوی رفتاری در ارتباط با سلامت روان مبادرت ورزیده است:
1-
حس مسئولیت پذیری: کسی که دارای سلامت روان است، نسبت به نیازهای دیگران
حساس بوده و در جهت ارضای خواسته ها و ایجاد آسایش آنان می کوشد.
2-
حس اعتماد به خود: کسی که واجد سلامت روانی است، به خود و توانایی هایش
اعتماد دارد و مشکلات را پدیده ای مقطعی می انگارد که حل شدنی است. از این
رو، موانع، خدشه ای به روحیه او وارد نمی سازد.
3- هدف مداری: به
فردی اشاره دارد که واجد مفهوم روشنی از آرمان های زندگی است و از این رو،
تمامی نیرو و خلاقیتش را در جهت دست یابی به این اهداف هدایت می کند.
4-
ارزش های شخصی: چنین فردی در زندگی خود، از فلسفه ای خاص مبتنی بر
اعتقادات، باورها و اهدافی برخوردار است که به سعادت و شادکامی خود یا
اطرافیانش می انجامد و خواهان افزایش مشارکت اجتماعی است.
5- فردیت
و یگانگی: کسی که دارای سلامت روان است، خود را جدا و متمایز از دیگران می
شناسد و می کوشد بازخوردها و الگوهای رفتاری خود را توسعه دهد، به گونه ای
که نه همنوایی کور و ناهشیارانه با خواسته ها و تمایلات دیگران دارد و نه
توسط دیگران مطرود و متروک می شود.